English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5004 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to break aset U خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
demonish U ناقص کردن
mutilates U ناقص یا فلج کردن
garble U تحریف یا ناقص کردن
mutilating U ناقص یا فلج کردن
mutilate U ناقص یا فلج کردن
truncate U شاخه زدن ناقص کردن
truncated U شاخه زدن ناقص کردن
truncating U شاخه زدن ناقص کردن
truncates U شاخه زدن ناقص کردن
orthopaedy U فن درست کردن انامهای ناقص
huddled U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles U ناقص انجام دادن ازدحام کردن
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
mayhem U چلاق کردن ناقص العضو کردن
orthopaedic U مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
osteoclasis U استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
ratten U بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
impair U خراب کردن
unbuild U خراب کردن
take down U خراب کردن
to play the deuce with U خراب کردن
to break down U خراب کردن
muddle U خراب کردن
muddled U خراب کردن
disfigured U خراب کردن
impairs U خراب کردن
disfigure U خراب کردن
undoes U خراب کردن
overtumble U خراب کردن
impairing U خراب کردن
to take down U خراب کردن
undo U خراب کردن
impaired U خراب کردن
to bring to nought U خراب کردن
disfigures U خراب کردن
disfiguring U خراب کردن
vitiate U خراب کردن
vitiated U خراب کردن
vitiates U خراب کردن
vitiating U خراب کردن
demolish U خراب کردن
demolished U خراب کردن
demolishes U خراب کردن
demolishing U خراب کردن
botching U خراب کردن
botch U خراب کردن
botches U خراب کردن
to lay in ruin U خراب کردن
to cut up U خراب کردن
cut up U خراب کردن
to do for U خراب کردن
bungle U خراب کردن
bungled U خراب کردن
bungles U خراب کردن
to mull a mull of U خراب کردن
bungling U خراب کردن
make havoc with U خراب کردن
wrack U خراب کردن
to make a hash of U خراب کردن
amortize U خراب کردن
botched U خراب کردن
marring U خراب کردن
destroys U خراب کردن
corrupted U خراب کردن
corrupting U خراب کردن
corrupts U خراب کردن
dilapidate U خراب کردن
go to pot <idiom> U خراب کردن
demonish U خراب کردن
destroy U خراب کردن
muddling U خراب کردن
demolition U خراب کردن
corrupt U خراب کردن
pull down U خراب کردن
mar U خراب کردن
muddles U خراب کردن
destroying U خراب کردن
demolitions U خراب کردن
marred U خراب کردن
mutilating U ناقص کردن فلج کردن
mutilate U ناقص کردن فلج کردن
mutilates U ناقص کردن فلج کردن
marring U ناقص کردن بی اندام کردن
mar U ناقص کردن بی اندام کردن
marred U ناقص کردن بی اندام کردن
over run U خراب کردن در هم نوردیدن
to crock up U خراب کردن یاشدن
to bring to ruin U خانه خراب کردن
undermine U از زیر خراب کردن
batter U خراب کردن خمیر
batters U خراب کردن خمیر
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
to do up U خانه خراب کردن
side out U خراب کردن سرویس
double foult U خراب کردن پی در پی دوسرویس
to wreck U کاملا خراب کردن
raze or rase U بکلی خراب کردن
to tear down a building U خراب کردن ساختمانی
to pull down a building U خراب کردن ساختمانی
to demolish a building U خراب کردن ساختمانی
undermined U از زیر خراب کردن
undermines U از زیر خراب کردن
unmake U بهم زدن خراب کردن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrate U فکر کسی را خراب کردن
hand out U خراب کردن سرویس اسکواش
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
To get damaged . To become defective . U عیب کردن ( خراب شدن )
muck U خراب کردن زحمت کشیدن
frustrating U فکر کسی را خراب کردن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
to torpedo U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
simple leg ride U شگک خراب کردن حریف
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrates U فکر کسی را خراب کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rammed U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram U سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
wrecking U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
wreck U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite U و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
wrecks U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
destroys U خراب کردن معدوم کردن
ruin U خراب کردن فنا کردن
ruining U خراب کردن فنا کردن
destroy U خراب کردن معدوم کردن
ruins U خراب کردن فنا کردن
ruinate U خراب کردن منهدم کردن
to pull down U خراب کردن بی بنیه کردن
devastate U خراب کردن تاراج کردن
devastates U خراب کردن تاراج کردن
destroying U خراب کردن معدوم کردن
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupts U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
synchro U دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin U دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator U دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph U دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder U فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator U دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
semaphore U دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
print U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
all mains set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints U دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
quad density U تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
pulmotor U دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder U دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator U دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
faulty U ناقص
skimpy U ناقص
defective U ناقص
manque U ناقص
incomplete flower U گل ناقص
inconsummate U ناقص
rudimentary U ناقص
violator U ناقص
shorter U ناقص
in defect U ناقص
unperfect U ناقص
imcomplete U ناقص
malformed U ناقص
imperfective U ناقص
stickit U ناقص
mutilate U ناقص
meagre U ناقص
mutilating U ناقص
rudimental U ناقص
incorrect U ناقص
mutilated U ناقص
imperfect U ناقص
roughcast U ناقص
half-baked U ناقص
incomplete U ناقص
shortest U ناقص
short U ناقص
violators U ناقص
deficient U ناقص
inadequate U ناقص
mutilates U ناقص
trapdoors U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1time is prceious it has great
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1may fader good
2interfereometry
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com